شماره ١٩٥: چاره سگاليدنم فايده اى چون نکرد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چاره سگاليدنم فايده اى چون نکرد
آتش هجران تو جز جگرم خون نکرد
نيست کسى در جهان کش چو من شيفته
زلف چو مفتول تو عاشق و مفتون نکرد
سر و چمن، گر چه هست تازه، ولى همچو تو
نکته شيرين نگفت، شيوه موزون نکرد
درد نهان مرا هيچ علاجى نبود
عقرب زلف ترا هيچ کس افسون نکرد
زخم که من مى خورم، سينه رامين نخورد
گريه که من مى کنم، ديده مجنون نکرد
عاشق صادق کسيست کو سخن و سر تو
تن زد و باکس نگفت، خون شد و بيرون نکرد
روز نشد هيچ شب کاوحدى از هجر تو
نعره دگر سان نداشت، ناله دگرگون نکرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید