شماره ١٩٢: هوست معتکف خانه خمارم کرد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هوست معتکف خانه خمارم کرد
عشقت از صومعه و مدرسه بيزارم کرد
خاطرم را ز حديث دو جهان باز آورد
لب لعل تو به يک عشوه، که در کارم کرد
شورها در سر و با خلق نمى يارم گفت
زخمها بر دل و فرياد نمى يارم کرد
مى شنيدم که: شود نيک به شربت بيمار
شربتى داد خيال تو، که بيمارم کرد
من ندانم سبب گرم و گدازى که مراست
تا چه زورست و تعدى که چنين زارم کرد؟
سايه اى بودم و عکس تو بپوشيد مرا
ذره اى بودم و نور تو پديدارم کرد
ديده تا باز گشودم بتو، انديشه ببست
در بر وى همه و روى به ديوارم کرد
آنکه اندر عقب من به تعبد کوشيد
بعد ازين حال ندانست که انکارم کرد
مرده بودم، به سخن هاى تو گشتم زنده
خفته بودم، صفت حسن تو بيدارم کرد
باده هر که چشيدم سبب مستى بود
اوحدى زان قدحى داد، که هشيارم کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید