شماره ١٥٠: ترک من ترک من خسته دل زار گرفت

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترک من ترک من خسته دل زار گرفت
شد دگرگونه دگرى يار گرفت
اين که در کار بلاى دل ما مى کوشيد
اثر قول حسودست که برکار گرفت
دل من آينه صورت او بود و ز غم
آه مى کردم و آن آينه زنگار گرفت
نه عجب خرقه پرهيزم اگر پاره شود
بدرد دامن هر گل که درين خار گرفت
گر ز خاک در او ميل سفر مى نکنم
نبود بر من مسکين، که گرفتار گرفت
بوى اين درد، که امسال به همسايه رسيد
ز آتشى بود که در خرمن من پار گرفت
اى صبا، از چمن وصل نسيمى برسان
که ازين خانه تنگم دل بيمار گرفت
با دل فارغ او زارى من سود نداشت
گر چه سوز سخنم در در و ديوار گرفت
اوحدى خوار گرفت از غم و من مى گفتم:
خوار گردد که سخن هاى چنين خوار گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید