شماره ١٤٩: به وقت گل پى معشوق و باده بايد رفت

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به وقت گل پى معشوق و باده بايد رفت
سوار عيش تراند، پياده بايد رفت
چمن بسان بهشتى گشاده روى طرب
در آن بهشت به روى گشاده بايد رفت
بهشت خوش نبود بى جمال نازک يار
يکى دو ره پى آن حورزاده بايد رفت
ز سيب ساده بود شاخها به موسم گل
به بوى آن رخ چون سيب ساده بايد رفت
چون سر برون نهى از شهر و روى در صحرا
بزرگ زادگى از سهر نهاده بايد رفت
در آن زمان که به عزم طرب شوى بر پاى
نشاط باده به سر در فتاده بايد رفت
براى کاسه گرفتن سبو چو زد زانو
پياله وار بر ايستاده بايد رفت
ز باده پر قدحى چند نوش کرده دگر
به دست بر قدحى پر ز باده بايد رفت
ازين جهان چو همى بايد، اوحدي، رفتن
به کام داد دل خويش داده بايد رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید