شماره ٣٨: چو آشفته ديدى که شد کار ما

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو آشفته ديدى که شد کار ما
نگشتى دگر گرد بازار ما
ميآزار ما را، که کار خطاست
دليرى نمودن به آزار ما
به فرياد ما گر چنين مى رسى
به گردون رسد ناله زار ما
دل ما نناليدى از چشم تو
اگر جور کردى به مقدار ما
بجز ما نخواهد خريدن کسى
متاعى که بستى تو در بار ما
چه خسبي؟ که شبهاى تاريک خواب
نيامد درين چشم بيدار ما
مريز اوحدى را نمک بر جگر
که شوريده او مى کند کار ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید