شماره ٥٠٤: مستم که امشب گوييا ميهاى پنهان خورده ام

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مستم که امشب گوييا ميهاى پنهان خورده ام
من با خيال خويش مى با نامسلمان خورده ام
نى نى که خوردم خون خود،چون پوشم ازتو،چون رخم
بر من گواهى مى دهد هر مى که پنهان خورده ام
از تشنگى آن دو لب مى آيدم خون در جگر
مردم که در خواب از لبش دوش آب حيوان خورده ام
اين نيم کشت غمزه را بيرون مياريد از لبش
تا جان هم آنجايم رود کز يار پيکان خورده ام
اى مست جان خوشدلي، بر جان من طعنه مزن
تو جام عشرت خورده اي، من جام هجران خورده ام
وقتى به خسرو گفته اى «کت من به دست خود کشم »
چندين همه غمهاى تو از شادى آن خورده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید