شماره ٥٠٣: يارب، چه باشد گه گهى جانان در آغوش آيدم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
يارب، چه باشد گه گهى جانان در آغوش آيدم
مستسقى لعل ويم يک شربت نوش آيدم
در ره فتاده مانده ام، ديده نهاده بر رهم
بازو گشاده مانده ام، تا کى در آغوش آيدم؟
خواهم شبى کز بوى او بيخود شوم پهلوى او
گه رو نهم بر روى او، گه دوش بر دوش آيدم
گاهى که عجز آرد به ره سلطان با تاج و کله
گريه ازين روزن به ره مانند جادوش آيدم
بوسه زنم گلگون رخش، بر رخ نهم ميمون رخش
گر حلقه هاى چون رخش اندر بناگوش آيدم
اى دل، مده يادم ازو، در چشم من گريه مجو
ناگه مبادا کز دو سو سيلاب در جوش آيدم
مسکين دلم سويش رود، گم گشته بر بويش رود
هشيار در کويش رود، مجنون و بيهوش آيدم
اى آمده با صد فتن، برده همه هوشم ز تن
در بيهشى مگذر ز من، بنشين که تا هوش آيدم
بس کز غمت شب تا سحر غلتيد، گويم بى خبر
از ديده مرواريدتر غلتان سوى گوش آيدم
خواهم چو سوزد خرمنم پوشيده ماند در تنم
از آه خسرو چون کنم کاتش به خس پوش آيدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید