شماره ٥٠٥: امشب ميان نوخطان سرمست و غلتان بوده ام

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
امشب ميان نوخطان سرمست و غلتان بوده ام
چمعم که بارى يک شبى مست و پريشان بوده ام
در جمع خوبان بوده ام، گر بر تنى عاشق شدم
عيبم مکن، اى پارسا، در کافرستان بوده ام
گر من اسير بت شدم، اى پارسا، عيبم مکن
آخر من گمراه هم روزى مسلمان بوده ام
با او بدم شب وين زمان در خود گمم، يعنى دلا
من آن گدايى ام که شب بر خوان سلطان بوده ام
پرسى که «با من بوده اى وقتى و غمها خورده ام »
دور از تو اکنون مرده ام آن روز با جان بوده ام
گفتى که «در دامان من خود را شناس و دست زن »
عمرى که از شرمندگى سر در گريبان بوده ام
شد خسرو عشقم بلا، زين پس من و ديوانگى
رفت آنکه وقتى عقل را در بند فرمان بوده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید