دى مست مى رفتي، بتا، رو کرده از ما يک طرف
شبديز را مطلق عنان پيچيده عمدا يک طرف
تا بر رخ زيباى تو افتاده زاهد را نظر
تسبيح زهدش يک طرف، مانده مصلا يک طرف
تيرى که دى زد بر دلم، پيداست تا غايت به من
پيکان و کلکش يک طرف، سوفار و پرها يک طرف
در چار حد کوى خود افتاده بينى بنده را
تن يک طرف،جان يک طرف،سريک طرف،پايک طرف
سلطان خوبان مى رسدهر سو گروه عاشقان
چاووش شه کو تا کند مشتى گدا را يک طرف
نوشين شراب لعل او شد مجلس ما بى خبر
ساقى صراحى يک طرف، مستان رسوا يک طرف
جان خسرو دل خسته را خون ريختن فرموده است
خلقى به منت يک طرف، آن شوخ تنها يک طرف