شماره ٤٠٩: اى ز سوداى تو در دل رونق بازار عشق

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى ز سوداى تو در دل رونق بازار عشق
مرهم جانهاست از ياد لبت آزار عشق
دى که مى رفتى به پيش عاشقان غمزه زنان
ديگران بسمل شدند و من شدم مردار عشق
من بدان نذرم که گر ميرم به سويم بنگرى
بين که چون من چند کس مرده ست در بازار عشق
تيغ خود بگذار تا وام تو بگذارم، از آنک
وام معشوق است سر بر گردن عيار عشق
هر زمان از صيد فتراک تو غيرت مى برم
کانچنان من بر نبستم خويش در دربار عشق
عاشق از بر زيستن ميرد، رخش بنماى سير
تا بميرد زان مفرح جان کنان بيمار عشق
از دعايت من چو، اى زاهد، نگشتم نيک بخت
تو بيا، بارى چو من بدبخت شو در کار عشق
آنکه بيداريش بهر خواب خوش با شاهد است
شاهدش دان آنکه حق است اين چنين بيدار عشق
خسروا، با جان و دل هم قصه جانان مگوى
زانکه نتوان گفت با نامحرمان اسرار عشق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید