شماره ٤٠٧: دى مى گذشت و سوى او دلها روان از هر طرف

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دى مى گذشت و سوى او دلها روان از هر طرف
صد عاشق گم کرده دل سويش روان از هر طرف
گلگون نازش زير زين، غمزه بلايى در کمين
مى مرد ازان پيکان کين، پير و جوان از هر طرف
ژوليده زلف فتنه خو، مخمور چشم کينه جو
موها پريشان کرده او، خونها چکان از هر طرف
جانها و دلها چون خسى در راهش آب هر کسى
مى رفت جان و دل بسى گيسوکشان از هر طرف
دلهاى پر خون جگر گرد کمرگه سر به سر
چون لعل و ياقوت و گهر گرد ميان از هر طرف
زنجير دل ها موى او، دلال سرها خوى او
در چار سوى روى او بازار جان از هر طرف
در کنج غم افتاده من، بر ياد سرو خويشتن
زانم چه کايد در چمن سرو روان از هر طرف
کعبه که يارش مى رود لبيک جان مى بشنود
گر چه به پابوسش رود صد کاروان از هر طرف
چون بى تو دل ناسايدم، گر تيغ سر بر نايدم
چه باک از آنم کايدم زخم زبان از هر طرف
يک روز ميرد چاکرت پيش درت دور از برت
فرياد خيزد بر درت «مسکين فلان!» از هر طرف
زين پس که از خوى بدت آهنگ بيرون باشدت
ترسم که چون خسرو بسى گيرد عنان از هر طرف



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید