شماره ٣٤٠: دل من چون شود دور از وثاقش

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل من چون شود دور از وثاقش
که ماند آويخته ز ابروى طاقش
عجب سياره اى دارد دل من
که مى سوزد جهانى ز احتراقش
هزارم ديده بايد گاه جولانش
که بندم فرش در راه براقش
مکن ضايع، طبيبا، مرهم خويش
که خوش مى سوزم از داغ فراقش
گزيده شد دلم از جان که جانش
سگ ديوانه شد در اشتياقش
کجا با چون تو سيمين ساق ماند
درخت گل که پر خار است ساقش
جفاهاى ترا گردان کند چرخ
نرنجى جان خسرو از نفاقش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید