شماره ٦٤: هر روز چشم من به جمالى فرو شود

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر روز چشم من به جمالى فرو شود
اين دل که پاره باد گرفتار او شود
اى روى اين دو ديده بدبين من سيه!
تا بهر چه به ديدن روى نکو شود؟
شوخى که دل ز من ببرد وز براى لاغ
آيد درون سينه و در جستجو شود
گويم بگوى با من مسکين حکايتى
گويد ميان هر دو لبم گفتگو شود
با آنکه ديده هرگز ازو مردمى نديد
هم در دو ديده مردم چشمم همو شود
شرمنده گشت اشک من از چشم من چنانک
هر لحظه آب گردد و در خود فرو شود
ابرو کشد به گوش و زنخ را کند نگاه
چوگان نهد به دوش و به دنبال گو شود
امسال خود به دام بلايى فتاده ام
کز وى به هر دمم غم صد ساله نو شود
گويم فتاده را بکش از خاک، گويدم
ارزد بدين قدر که قد من دو تو شود
هر چند کآب روى نباشد چو آب جوى
هر روز آبرويم ازو آب جو شود
آرد هم از پى لب او آب در دهان
ار دور چرخ گر گل خسرو سبو شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید