شماره ٢٧٢: خرقه آزادگان چشم از جهان پوشيدن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خرقه آزادگان چشم از جهان پوشيدن است
کسوت اين قوم از دستار سر پيچيدن است
سخت رويى مى شود سنگ فسان شمشير را
خاکسارى روى دشمن بر زمين ماليدن است
از تهى مغزى است اميد گشاد از ماه عيد
ناخن تنها براى پشت سر خاريدن است
ما حجاب آلودگان را جرأت پروانه نيست
گرد سر گرديدن ما، گرد دل گرديدن است
سرفرازى چشم بد بسيار دارد در کمين
تا بود روشن، مدار شمع بر لرزيدن است
عرض دادن جنس خود بر مردم بالغ نظر
در ترازوى قيامت خويش را سنجيدن است
صرف کردن زندگى در خدمت آزادگان
زير پاى سرو چون آب روان غلطيدن است
از گداز شمع روشن شد که در بزم وجود
روزى روشندلان انگشت خود خاييدن است
در محرم تا چه خونها در دل مردم کند
محنت آبادى که عيدش دربدر گرديدن است
برگ جمعيت به از ريزش ندارد حاصلى
گر گلابى هست اين گل را، ز هم پاشيدن است
سنگ طفلان مى کند خوش وقت مجنون مرا
کار کبک مست در کوه و کمر خنديدن است
از خموشى مى توان صائب به معنى راه برد
مايه غواص گوهرجو نفس دزديدن است
خواب را صائب مکن بر ديده از شبگير تلخ
چاره کوتاهى اين ره به خود پيچيدن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید