شماره ٢٧١: بيخودى دامن به جسم خاکسار افشاندن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بيخودى دامن به جسم خاکسار افشاندن است
از رخ آيينه هستى غبار افشاندن است
ريختن رنگ اقامت در جهان بى ثبات
در زمين کاغذين، تخم شرار افشاندن است
صرف با دلمردگان اوقات خود را ساختن
باده بر خاک سيه، گل بر مزار افشاندن است
وقت خوش از صحبت بى حاصلان کردن طمع
از تهى مغزى ز سرو و بيد بار افشاندن است
از سبکروحان گذشتن سرسرى چون برق و باد
آستين چون شاخ گل بر نوبهار افشاندن است
عاشق شوريده را ترساندن از زخم زبان
خار و خس سيلاب را در رهگذار افشاندن است
جانفشانى کردن عشاق در دوران خط
بر سر پروانه شاهان نثار افشاندن است
قطره ناچيز را درياى گوهر ساختن
خرده جان را به تيغ آبدار افشاندن است
راه گردانيدن از اميدوار خويشتن
خاک نوميدى به چشم انتظار افشاندن است
ريختن مى در گلوى زاهدان بى نمک
آب حيوان در زمين شوره زار افشاندن است
جود صائب در زمان تنگدستى خوشنماست
ورنه کار ابر در جوش بهار، افشاندن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید