شماره ٨٠: در هواى ابر لازم نيست در مينا شراب

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در هواى ابر لازم نيست در مينا شراب
مى کند هر قطره باران کار صد دريا شراب
شب نشين با دختر رز عمر جاويد آورد
فيض آب خضر دارد در دل شبها شراب
تنگناى شهر جاى نشأه سرشار نيست
داد جولان مى دهد در دامن صحرا شراب
لاله در خارا خمار از باده لعلى شکست
مى شود از سنگ بهر ميکشان پيدا شراب
مى زنم جوشى به زور باده در دير مغان
سالها شد تا چو خم دارد مرا بر پا شراب
حسن سعى نوبهار از سرو و گل ظاهر شود
مى نمايد خويش را در ساغر و مينا شراب
تيغ کوه از چشمه سار ابر گردد آبدار
سربلندان را رسد از عالم بالا شراب
نيست از تدبير، مى دادن به ما ديوانگان
کار روغن مى کند بر آتش سودا شراب
ما خمارآلودگان را بى شرابى مى کشد
عمر ما باقى است، تا باقى است در مينا شراب
نيست پاى شمع را از شمع جز ظلمت نصيب
زنگ نتوانست بردن از دل مينا شراب
چون پر پروانه سوزد پرده ناموس را
چون شود از عکس ساقى آتشين سيما شراب
برق عالمسوز نتواند به گرد ما رسيد
اين چنين کز خويش بيرون مى برد ما را شراب
باده مى بايد که باشد، عقل گو هرگز مباش
در کدوى سر خرد کم به که در مينا شراب
زاهدان خشک را چون توبه مى در هم شکست
اين سزاى آن که مى گيرد به استغنا شراب
دست چون از دامن ميناى مى کوته کنيم؟
مى دهد ما را خبر از عالم بالا شراب
تا نمى در جويبار همت سرشار هست
کى کند صائب گدايى از در دلها شراب؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید