شماره ١٣٣: بحيرتم چه فسون داشت بزم نيرنگت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بحيرتم چه فسون داشت بزم نيرنگت
زدم بدامن خود دست و يافتم چنگت
دماغ زمزمه بى نيازيت نازم
که تا دميد آهنگ ما زد آهنگت
نقاب بر نزدن هم قيامت آرائيست
فتاده در همه آفاق آتش سنگت
بغير چاک گريبان گلى نرست اينجا
درين چمن چه جنون کرد شوخى رنگت
چه ممکن است جهان را ز فتنه آسودن
فتاده با صف برگشته مژه جنگت
حيا نبود کفيل برون خرامى ناز
دل گرفته ما کرد اينقدر تنگت
برين ترانه که ما رنگ نو بهار توايم
رسيده ايم بگلهاى تهمت ننگت
جهان و هم چه مقدار منفعل تک و پوست
که جستجو کند آنگه بعالم بنگت
علاج دورى غفلت بجهد نايد راست
نشسته ايم بمنزل هزار فرسنگت
نه ديده قابل ديدن نه لب حريف بيان
نگاه ما متحير زبان ما دنگت
کراست زهره جهديکه دامنت گيرد
چه دست ما همه شلت چه پاى ما لنگت
زبان آينه پرداز ميدهم (بيدل)
بهار کرد مرا پرفشانى رنگت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید