عشق سلطان ما جهان بگرفت
تخت دل ملک جان روان بگرفت
بگرفت آتشى و در ما زد
سوخته بوديم، در زمان بگرفت
آفتابش چو برکشيد علم
چتر عالم به سايه بان بگرفت
عشق صاحبقران جهانگير است
شاه صاحبقران جهان بگرفت
صورت او نشان معنى داد
حکم معنى از آن نشان بگرفت
دل ما را فکند در آتش
دود دل دامنش از آن بگرفت
نعمت الله به ذوق گويا شد
سخنش ملک جاودان بگرفت