شماره ٤١٨: بلبل چو هواى گلستان يافت

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بلبل چو هواى گلستان يافت
هرکام که بود در زمان يافت
در صومعه دل نيافت ذوقى
ذوقى ز حضور عاشقان يافت
بى جام شراب و عشق ساقى
کامى نتوان در اين جهان يافت
هر زنده دلى که کشته اوست
چون خضر حيات جاودان يافت
تا دردى درد نوش کردم
دل از همه چيزها امان يافت
عمرى است که مى خورم مى عشق
هر چيز که يافت دل از آن يافت
در کنج دل شکسته من
گنجى است که جان من عيان يافت
زهد از بر ما کناره اى کرد
تا ساغر باده در ميان رفت
مستيم و حريف نعمت الله
بزمى به از اين کجا توان يافت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید