شماره ٣٦٥: لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود
در نگين تو همان زهر نهان است که بود
حسن اهليت خط هيچ اثر در تو نکرد
آتش خوى تو جانسوز چنان است که بود
دل سنگين ترا ناله ما نرم نکرد
حلقه زلف همان سخت کمان است که بود
شب زلفت ز خط سبز، سيه دل تر شد
اين سيه کار همان دشمن جان است که بود
گرچه شد کشور حسن تو ز خط زير و زبر
همچنان ديده به رويت نگران است که بود
خط بيرحم به انصاف نياورد ترا
خشم و ناز و ستم و جور همان است که بود
خط ز رخسار تو هرچند قيامت انگيخت
چشم مستت به همان خواب گران است که بود
دل ما با تو چنان است که خود مى دانى
گوشه چشم تو با ما نه چنان است که بود
نيست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانيم اگر يار همان است که بود
گرچه نگذاشت اثر عشق تو از نام و نشان
دل ز داغت به همان مهر و نشان است که بود
گرچه شد باده حسن تو ز خط پا به رکاب
صائب از جمله خونابه کشان است که بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید