زير کله نمونه روى تو مه نداشت
کس ماه را نمونه به زير کله نداشت
بگرفت چارسوى رخت زلف و هيچ وقت
يک شب جهان چو روى تو در چارده نداشت
در ضبط آفتاب نشد ملک نيم روز
کز زلف عنبرين تو قير سيه نداشت
دوش آتشى به سينه همى زد هواى تو
بگريخت اشک و سوخته شد دل چو ره نداشت
خونم بخورد و چشم تو لب تر نکرد، ازآنک
دود دگر نوشت و خط تو نگه داشت
با اين همه وفاى تو دارد ميان جان
دل خود ز دست رفت، چو او کس نگه داشت
از خون نوشته ام به دو رخ ماجراى عشق
از بس که در سفينه دل جايگه نداشت
يک وعده تو در حق خسرو به سر نشد
گويى که باد بود که بار گنه نداشت