شماره ٥٦: اى زلف چليپاى تو، غارتگر دينها

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى زلف چليپاى تو، غارتگر دينها
وى کرده گمان دهنت، دفع يقينها
کافر نکند با دل من آنچه تو کردى
يعنى که در اسلام روا باشد از اينها
زينسان که بکشتى به شکر خنده جهانى
خواهم که به دندان کشم از لعل تو کينها
از ناصيه ما نشود خاک درش دور
چون صندل بت برهمنان را ز جبينها
من خود شدم از کيش و گر خود صنم اينست
بسيار شود در سر کارش دل و دينها
در کعبه مقصود رسيدن که تواند
در باديه هجر تو از فتنه کمينها
نالم به سر کوى تو هر صبح به اميد
چون مطرب درهاى کرم پاس نشينها
گر مهر گيا بايدت، اى دوست، طلب کن
هر جا که چکد آب دو چشمم به زمينها
دشوار رود مهر تو از سينه خسرو
ماندست چو نقشى که بماند به نگينها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید