غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
مشاهده در یوتیوب
برای دریافت فال حافظ عضو کانال یوتیوب ما شوید
«واعظ» در غزلستان
حافظ شیرازی
«واعظ» در غزلیات حافظ شیرازی
برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن
در حضورش نیز می گویم نه غیبت می کنم
رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ
که با جام و قدح هر دم ندیم ماه و پروینم
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
مولوی
«واعظ» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
آن واعظ روشن دل كو ذره به رقص آرد
بس نور كه بفشاند او از سر این منبر
تو را هر آنك بیازرد شیخ و واعظ توست
كه نیست مهر جهان را چو نقش آب قرار
چو واعظان خضركسوه بهار ای جان
زبان حال گشا و خموش باش ای یار
خامش كن تا واعظ خورشید بگوید
كو بر سر منبر شد و ما جمله مریدیم
كفر من و گوهر ایمان من
جرم من و واعظ و قصاص من
واعظ عقل اندرآمد من نصیحت كردمش
خیز مجلس سرد كردی ای چو افلاطون شده
خاموش نشین و مستمع باش
نی واعظ خلق شو نه قاری