غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
برای دریافت روزانه فال حافظ روی دکمه زیر کلیک کرده و سپس در کانال یوتیوب غزلستان عضو شوید
مشاهده در یوتیوب
«میکده» در غزلستان
حافظ شیرازی
«میکده» در غزلیات حافظ شیرازی
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت
بر در میکده دیدم که مقیم افتادست
المنه لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تبه دانست
سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
کسی که از ره تقوا قدم برون ننهاد
به عزم میکده اکنون ره سفر دارد
آبی که خضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد
که خاک میکده کحل بصر توانی کرد
ز راه میکده یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
ز عطر حور بهشت آن نفس برآید بوی
که خاک میکده ما عبیر جیب کند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند
بگذر به کوی میکده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند
گفتم هوای میکده غم می برد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
بود آیا که در میکده ها بگشایند
گره از کار فروبسته ما بگشایند
سال ها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
سر ز حسرت به در میکده ها برگردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
بر آستان میکده خون می خورم مدام
روزی ما ز خوان قدر این نواله بود
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
حافظ به کوی میکده دایم به صدق دل
چون صوفیان صومعه دار از صفا رود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
ما باده زیر خرقه نه امروز می خوریم
صد بار پیر میکده این ماجرا شنید
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر در خم شراب انداز
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا
مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
ز کوی میکده دوشش به دوش می بردند
امام شهر که سجاده می کشید به دوش
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همی آیدم ز حاصل خویش
به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهل دلت باد مونس دل پاک
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
چون نیست نماز من آلوده نمازی
در میکده زان کم نشود سوز و گدازم
حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم
خازن میکده فردا نکند در بازم
عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
گدای میکده ام لیک وقت مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
هرگز نمی شود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمی کنم
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم
خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر
سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم
با من راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم
زاد راه حرم وصل نداریم مگر
به گدایی ز در میکده زادی طلبیم
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
می فکن بر صف رندان نظری بهتر از این
بر در میکده می کن گذری بهتر از این
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
بیا که خرقه من گر چه رهن میکده هاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت
بر در میکده ای با دف و نی ترسایی
مولوی
«میکده» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
بر میکده وقف است دلم سرمستم
جان نیز سبیل جام میکردستم