غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
برای دریافت روزانه فال حافظ روی دکمه زیر کلیک کرده و سپس در کانال یوتیوب غزلستان عضو شوید
مشاهده در یوتیوب
«مشکل» در غزلستان
حافظ شیرازی
«مشکل» در غزلیات حافظ شیرازی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواریست
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
قره العین من آن میوه دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما می کرد
چون من گدای بی نشان مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر می کنند
دل چو از پیر خرد نقل معانی می کرد
عشق می گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی
مشکل توان نشستن در این چنین دیاری
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
سعدی شیرازی
«مشکل» در غزلیات سعدی شیرازی
سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آورده ام
مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را
سعدی نگفتمت که به سرو بلند او
مشکل توان رسید به بالای پست ما
دیدار تو حل مشکلاتست
صبر از تو خلاف ممکناتست
گر بمیرد طالبی دربند دوست
سهل باشد زندگانی مشکلست
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
هر که ما را این نصیحت می کند بی حاصلست
سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی
لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
سعدی این ره مشکل افتادست در دریای عشق
اول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت
مراد خاطر ما مشکلست و مشکل نیست
اگر مراد خداوندگار ما باشد
بوالعجب واقعه ای باشد و مشکل دردی
که نه پوشیده توان داشت نه گفتن یارند
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وان چنان پای گرفتست که مشکل برود
بارکشیده جفا پرده دریده هوا
راه ز پیش و دل ز پس واقعه ایست مشکلم
گویند سعدیا مکن از عشق توبه کن
مشکل توانم و نتوانم که نشکنم
بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم
کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان
قصه به هر که می برم فایده ای نمی دهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی
خیام نیشابوری
«مشکل» در رباعیات خیام نیشابوری
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
کس مشکل اسرار اجل را نگشاد
کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد
از جرم گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات کلی را حل
بگشادم بندهای مشکل به حیل
هر بند گشاده شد بجز بند اجل
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی
مولوی
«مشکل» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
برخاستن از جان و جهان مشکل نیست
مشکل ز سر کوی تو برخاستن است
برخاستن از جان و جهان مشکل نیست
مشکل ز سر کوی تو برخاستن است
گویم که چنین مگو که اینکار خطاست
رو روی مهش ببین و مشکل برخاست
ای آنکه ز تو مشکلم آسان گردد
سرو و گل و باغ مست احسان گردد
در سینهی هر که ذرهای دل باشد
بیمهر تو زندگیش مشکل باشد
ای عالم دل از تو شده قابل جان
حل کرده صفات ذات تو مشکل جان