در مرثيه عماد الدين

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
با دلم چشم از نهان مى گفت کز مرگ عماد
تا کى آب چشم پالائى که بردى آب چشم
از ره گوش آمدت بر راه چشم اين حادثه
گوش را بربند آخر، چند بندى خواب چشم
دل به خاکش خورد سوگندان که ننشينم ز پاى
تا سر خاکش نيندايم هم از خوناب چشم
چشم در خاکش بمالم تا شود سيماب ريز
گوش را يک سر بين بارم هم از سيماب چشم
چون نگردد چشم من روشن به ديدار عماد
از سرشک شور حسرت برده باشد آب چشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید