شماره ٣٦٧: گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده
ببين کز اشک سرخم سد نشان بر خاک در مانده
بيا بنگر که غمناکيست چشم آرزو بر در
به اميد نگاهى بر سراين رهگذر مانده
بجز من هر کرا ديدى ز بيماران غم گشتى
هنوز از کف منه خنجر که بيمار دگر مانده
برآمد عمرها کز دور ديدم نخل بالايش
هنوزم آن قد و رفتار در پيش نظر مانده
به هر کس گفته بى تقريب وحشى عرض حال خود
که در بزمت به اين تقريب يک دم بيشتر مانده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید