شماره ٢٨٠: مى توانم که لب از آب خضر تر نکنم

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مى توانم که لب از آب خضر تر نکنم
مى رم از تشنگى و چشم به کوثر نکنم
شوق يوسف اگرم ثانى يعقوب کند
دارم آن تاب کز او ديده منور نکنم
آن قوى حوصله بازم که اگر حسرت صيد
چنگ در جان زندم ميل کبوتر نکنم
دارم آن صبر که با چاشنى ذوق مگس
بر لب تنگ شکر دست به شکر نکنم
در جنت بگشا بر رخم اى خازن خلد
که دماغ از گل باغ تو معطر نکنم
حله نو را گرم حور به اکراه دهد
پيشش اندازم و نستانم و در برنکنم
وحشى آزردگيى دارى و از من دارى
من چه کردم که غلط بود که ديگر نکنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید