شماره ٢٢٧: انفعال باطن خاموش دارد بوى خون

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
انفعال باطن خاموش دارد بوى خون
ريزش صهباست هر جا شيشه ميگردد نگون
کاملان در خاکسارى قدر پيدا ميکنند
چون عيار رنگ زر کز خاک ميگردد فزون
ايمنى از طينت ناراست نتوان داشت چشم
رفته گيريد اعتماد از خانه هاى بى ستون
با مراد نيک و بد يکسان نميگردد فلک
اين خم نيلى که ديدى رنگها دارد جنون
سرمه سا چشمى دو عالم را بجوش آورده است
کيست دريابد که خاموشى چه ميخواند فسون
اينقدر بر علم و فن مغرور آگاهى مباش
آخر اين دفتر دو حرف است از حساب کاف و نون
دعوى پيشى مکن کز واپسانت نشمرند
بيشتر رو بر قفا تازيست سعى رهنمون
مشت خاک ما که از بى انفعالى بسته سنگ
يکعرق گر گل کند آينه مى آيد برون
سرنگونيهاى ماه نو دليل عبرتست
موج لب خشکى ترى دارد چراغ آبگون
هر کرا ديدم توانائى بخاک افگنده بود
(بيدل) اينجا نيست غير از مرکب طاقت حرون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید