شماره ١٩٧: چون آتش چند با هر خشک مغزى مشتعل گردم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چون آتش چند با هر خشک مغزى مشتعل گردم
حيا آبى زند تا زين تريها منفعل گردم
اگر اسرار الفت پرده توفيق بردارد
بدزدم در خود آغوشى که با او متصل گردم
چرا آواره گرد کعبه و ديرم کند غفلت
نفس بنيادم از دل جوشم و بر گرد دل گردم
باين هنگامه تندى که من دارم بسودايش
مگر شور قيامت گل کنم تا معتدل گردم
تنزه از فريب اعتبار آزاده ام دارد
نيم خاکى که چون با آب گردم جمع گل گردم
شهيد عشق را کس قابل کشتن نميداند
بفتواى تمنا تا کجا خون بحل گردم
طراوت در چمن کم نيست گر شبنم عرق کارد
حيارم کرد ازين محفل بيا تا من خجل گردم
محبت گر عيار درد گيرد از من (بيدل)
بخون گشتن تناسخها زنم چندانکه دل گردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید