شماره ١٦٣: نسخه هيچيم وهمى از عدم آورده ايم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نسخه هيچيم وهمى از عدم آورده ايم
ما و من حرفى که ميگردد رقم آورده ايم
خامشى بى آه و گفتگوى باب ناله نيست
يکنفس سازيم و چندين زير و بم آورده ايم
هيچ نقش از پرده معدومى ما گل نکرد
يک قلم خاکستريم آينه کم آورده ايم
اى فلک از ما ضعيفان بيش ازين طاقت مخواه
چون مه نو خويش را بر پشت خم آورده ايم
آفتابى کرد رنگ طاقت ما احتياج
تا بخاطر سايه دست کرم آورده ايم
بر درت پيشانى خجلت شفيع ما بس است
سجده ئى در بار ما گر نيست نم آورده ايم
عمرها نامحرم جيب تأمل تاختيم
تاکنون ما و خيالت سر بهم آورده ايم
کو تنزه سجده ئى تا آبرو بنديم نقش
زحمتى بر خاک پايت از قسم آورده ايم
صبح ما روشن سواد نسخه آرام نيست
سطر گردى در خيال از مشق رم آورده ايم
دست عجز ما صلاى جلوه ئى دارد بلند
عرصه حيرانى است از مژگان علم آورده ايم
اينقدر رقص سپند ما باميد فناست
ناله در باريم اما سرمه هم آورده ايم
سعى ما واماندگان سرمنزلى ديگر نداشت
همچو لغزش زور بر نقش قدم آورده ايم
همت ما چون سحر منت کش اسباب نيست
اينقدر هستى که داريم از عدم آورده ايم
حاصل جمعيت اسباب جز عبرت نبود
مفت ما (بيدل) که مژگانى بهم آورده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید