شماره ١٢٣: گر بپرواز و گر از سعى طپيدن رفتم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
گر بپرواز و گر از سعى طپيدن رفتم
رفتم اما همه جا تا نرسيدن رفتم
طرف دامن زضعيفى نشکستم چون شمع
آخر از خويش بدوش مژه چيدن رفتم
چون سحر هفت فلک وحشت شوقم طى کرد
تا کجاها پى يک آه کشيدن رفتم
حيرت از وحشتم آينه ديدار تو ريخت
آنقدر ناله نگه شد که بديدن رفتم
عاجزى هم چقدر پايه عزت دارد
بر فلک همچو مه نو بخميدن رفتم
بى پروبالى من همقدم شبنم بود
زينچمن بر اثر چشم پريدن رفتم
نارسائى چکند گر نه بغفلت سازد
خواب پا داشتم افسانه شنيدن رفتم
در ره دوست همان چون نگه بازپسين
اشک گل کردم و گامى بچکيدن رفتم
چون حباب آينه ام هيچ نياورد بعرض
چشم واکردم و در فکر نديدم رفتم
بى رخت حاصل سير چمنم خنده نبود
يکدو گل بر اثر سينه دريدن رفتم
ناله جسته ام از فکر سراغم بگذر
تا کشيدم نفس آنسوى رميدن رفتم
موج گوهر بصدف راز خموشان ميگفت
گوش گرداب گرفتم بشنيدن رفتم
غدر تدبير فنا داشت شکست پر و بال
دامن شعله گرفتم بپريدن رفتم
سير هستى چو سحر يکدونفس افزون نيست
تو هما نگير که من هم بدميدن رفتم
محمل شوق من آسوده نيابى (بيدل)
اشک راهيست اگر من زدويدن رفتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید