شماره ٩٦: عمرها شد نقد دل بر چشم حيرانست وام

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
عمرها شد نقد دل بر چشم حيرانست وام
آنچه مى يابم، بمينا ميکنم تکليف جام
از زبان بينوائيهاى دل غافل مباش
غنچه چندين تيغ خون آلود دارد در نيام
حسرت لعل که پرواز آشيان بيخوديست
ميگشايد موج مى بال نگاه از چشم جام
ناله ام يارب چسان خاطرنشين او شود
نامه خاموشى بيان قاصد فراموشى پيام
هر چه دارد خانه آينه بيرنگست و بس
محو افسون دلم تمثال کو حيرت کدام
ره نورد زندگى را سعى پا در کار نيست
بعد ازين بر جانشين و از نفس بشمار گام
تهمت آسودگى بر ما سبکروحان مبند
از صدا مشکل که گردد جلوه گر غير از خرام
احتياج ما هوس پيرايه ابرام نيست
موج در گوهر زبانها دارد اما محو کام
اعتبارات جهان آينه دار کاهش است
پهلوى خود ميخورد نقش نگين از حرص نام
گر هوائى در سرت پيچيده است از خود برا
خانه ما آنسوى افلاک دارد پشت بام
عافيت خواهى قناعت کن بوضع بيکسى
شمع اين ويرانه فانوسى ندارد غير شام
مورث کفران نعمت هم وفور نعمتست
از طبيعت توسنى مى آرد آب بى لجام
يک تأمل وار هم کم نيست سامان حباب
واى بر مغرور وهمى کز نفس خواهد دوام
نام را نقش نگين (بيدل) دليل شهرت است
بيشتر پرواز دارد ناله مرغان دام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید