شماره ٨٦: صفحه هستى شرر تاراج آهى ميکنم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
صفحه هستى شرر تاراج آهى ميکنم
يک نگه سير چراغان جلوگاهى ميکنم
تا غبار من بناز آسمانى پر زند
مشت خاکى هست نذر شاهراهى ميکنم
آنقدر وامانده عجزم که مانند هلال
سير ابرو تا جبين در عرض ماهى ميکنم
دورى مقصد باين نيرنگ هم مى بوده است
کز خيال پر به خود هم اشتباهى ميکنم
هيچکس را جز حيا در جلوه گاهش بار نيست
چشم ميگردد عرق تا من نگاهى ميکنم
در طريق عجز همدوشم بوضع آبله
سر بپائى ميگذارم قطع راهى ميکنم
گر بهشتم مدعا مى بود تقوى کم نبود
امتحان رحمتى دارم گناهى ميکنم
دوستان معذور کز سر منزل وضع شعور
بسکه دورم ياد خود هم گاه گاهى ميکنم
اينقدر هم مشرب گرداب غفلت داشته است
در محيط از جيب خويش ايجاد چاهى ميکنم
قامت پيرى سرم در دامن زانو شکست
شوق پندارد خيال کجکلاهى ميکنم
بسکه چون صبحم تنگ سرمايه افتاده است شوق
ميدرم صد جيب تا اظهار آهى ميکنم
(بيدل) از سير بهارستان امکانم مپرس
بسکه رنگم ميپرد هر سو نگاهى ميکنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید