شماره ٥٣: سرخط نازيست امشب زخمهاى سينه ام

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
سرخط نازيست امشب زخمهاى سينه ام
جوهر تيغ که گل کرده است از آئينه ام
شعله گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک
حصن سنگينى است گرد خرقه پشمينه ام
چون گلم در نيستى پرواز هستى بود و بس
تازه شد از خاک گشتن کسوت پارينه ام
مى توان حال درون ديدن زبيرون حباب
امتحان دل عبث واميشگافد سينه ام
با وجود حيرتم صورت نه بست آسودگى
خانه بر دوش تماشاى تو چون آينه ام
ناروائى در مزاج شوق معنيها گداخت
اى بسا گوهر که گرديد آب در گنجينه ام
خرقه ناموس رسوائى کشد از احتياط
بخيه ها بر روى کار افتاد ليک از پينه ام
مدعى گو جمع دارد دل زداغ انتقام
روشنست از آتش ياقوت دود کينه ام
انتظار فرصت از مخمور شوقت برده اند
جام تا در گردش آمد شنبه است آدينه ام
گر ادب (بيدل) نه پيچد پنجه ام در آستين
ميکند گل از گريبان حسرت ديرينه ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید