شماره ٣٥: زسوز و ماتم اين انجمنها کى خبر دارم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
زسوز و ماتم اين انجمنها کى خبر دارم
چراغ خامشم سر در گريبان دگر دارم
چو گردون شش جهت هموارى من ميکند جولان
برون وحشتم گرديست در هر جا گذر دارم
نه برق و شعله ميخندم نه ابر و دود مى بندم
چراغ انتظارم حيرتى در چشم تر دارم
سويداى دلست اين يا سواد وحشت امکان
که تا واکرده ام مژگان غبارى در نظر دارم
نشد سعى غبارم آشناى طرف دامانى
چو مژگان بر سر خود ميزنم دستى که بردارم
دماغ عبرت من طرفى از سامان نمى بندد
زاساب تأمل آنچه من دارم حذر دارم
شبستان عدم يارب نخندد بر شرار من
که با صد شوخى ئى اظهار يک چشمک شرر دارم
تو خواهى انجمن پرداز و خواهى خلوت آرا شو
که من چون شمع رنگ رفته خود در نظر دارم
چه امکانست خوابم راه پرواز طپش بندد
که از ننگ فسردنها ببالين نيز پر دارم
مجو برگ نشاط از طينت کلفت سرشت من
کف خاکم غبار از هر چه خواهى بيشتر دارم
نفس دزديدنم شور دو عالم در قفس دارد
عنان وحشت کهسار در ضبط شرر دارم
طلاطم دستگاه شوخى موجم نميگردد
محيط حيرتم آبى که دارم در گهر دارم
توانم جستن از دام فريب اين چمن (بيدل)
چو شبنم گر بجاى گام من هم چشم بردارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید