شماره ٢٣: زتحقيق نقوش لوح امکان رفع شک کردم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
زتحقيق نقوش لوح امکان رفع شک کردم
بچشمم هر چه زين صحرا سياهى کرد حک کردم
زوحشت بسکه بودم بيدماغ سير اين گلشن
شرر فرصت نگاهى با تغافل مشترک کردم
مطيع بى نيازى يافتم افلاک و دورانش
خم ابروى استغنا برين فيلان کجک کردم
خيال نامدارى امتحانى داشت از عبرت
سياهى برنگين ماليدم و سنگ محک کردم
بکيش الفت از بس قدردان نشه دردم
بهر زخمى که مرهم خواست تکليف گزک کردم
چو موج گوهرم يکسر نفس شد حرف خاموشى
صف رنگ ادب تا نشکند شوخى کمک کردم
غرور کبريائى داشتم در ملک آزادى
زبار دل خميدم تا تواضع با فلک کردم
قناعت احتراز از تشنه کامى دارد اى منعم
تو کردى شور ديگ حرص منهم کم نمک کردم
بجرم سرکشيدن شعله من داغ شد (بيدل)
کمندى بر سماک انداختن صيد سمک کردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید