شماره ١٨: زبس ضعيف مزاج جهان تدبيرم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
زبس ضعيف مزاج جهان تدبيرم
چو صبح تا نفس از دل بلب رسد پيرم
هنوز جلوه من در فضاى بيرنگيست
خيالم و بنگه کرده اند زنجيرم
کسى بهستى موهوم من چه پردازد
که همچو خواب فراموش ننگ تعبيرم
زفرق تا بقدم حيرتم نميدانم
گشوده اند بروى که چشم تصويرم
چو اخگرم بگره نيست غير خاکستر
تبم اگر شکند سر بسر طبا شيرم
چه نغمه داشت نى تير او که در طلبش
چو رنگ ميرود از خويش خون نخچيرم
سياه بخت محبت بهارها دارد
بهند ناز فروش سواد کشميرم
نگاه ديده آهوست وحشتى که مراست
بروز هم نتوان کرد قطع شبگيرم
چو جاده رنگ بناى مرا شکستى نيست
بخشت نقش قدم کرده اند تعميرم
مپرس از آتش شوق که داغم اى ناصح
که چون سپند مبادا بناله درگيرم
من آن ستمزده طفلم که مادر ايام
بجام ديده قربانى افگند شيرم
چنان بضعف عنان رفته از کفم (بيدل)
که من زخويش روم گر کشند تصويرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید