شماره ١٣٠: به دست غم گرفتارم، بيا اى يار، دستم گير

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به دست غم گرفتارم، بيا اى يار، دستم گير
به رنج دل سزاوارم، مرا مگذار، دستم گير
يکى دل داشتم پر خون، شد آن هم از کفم بيرون
چو کار از دست شد بيرون، بيا اى يار، دستم گير
ز وصلت تا جدا ماندم هميشه در عنا ماندم
از آن دم کز تو واماندم شدم بيمار، دستم گير
کنون در حال من بنگر: که عاجز گشتم و مضطر
مرا مگذار و خود مگذر، درين تيمار دستم گير
به جان آمد دلم، اى جان، ز دست هجر بى پايان
ندارم طاقت هجران، به جان، زنهار، دستم گير
هميشه گرد کوى تو همى گردم به بوى تو
نديدم رنگ روى تو، از آنم زار، دستم گير
چو کردى حلقه در گوشم، مکن آزاد و مفروشم
مکن جانا فراموشم، ز من ياد آر، دستم گير
شنيدى آه و فريادم، ندادى از کرم دادم
کنون کز پا درافتادم، مرا بردار، دستم گير
نيابم در جهان ياري، نبينم غير غم خوارى
ندارم هيچ دلداري، تويى دلدار، دستم گير
عراقي، چون نه اى خرم، گرفتارى به دست غم
فغان کن بر درش هر دم، که اى غمخوار، دستم گير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید