شماره ٥٧: امروز مرا در دل جز يار نمى گنجد

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
امروز مرا در دل جز يار نمى گنجد
وز يار چنان پر شد کاغيار نمى گنجد
در چشم پر آب من جز دوست نمى آيد
در جان خراب من جز يار نمى گنجد
اين لحظه از آن شادم کاندر دل تنگ من
غم جاى نمى گيرد، تيمار نمى گنجد
اين قطره خون تا يافت از لعل لبش رنگى
از شادى آن در پوست چون نار نمى گنجد
رو بر در او سرمست، از عشق رخش، زيراک:
در بزم وصال او هشيار نمى گنجد
شيداى جمال او در خلد نيآرامد
مشتاق لقاى او در نار نمى گنجد
چون پرده براندازد عالم بسر اندازد
جايى که يقين آيد پندار نمى گنجد
از گفت بد دشمن آزرده نگردم، زانک:
با دوست مرا در دل آزار نمى گنجد
جانم در دل مى زد، گفتا که: برو اين دم
با يار درين جلوه ديار نمى گنجد
خواهى که درون آيى بگذار عراقى را
کاندر طبق انوار اطوار نمى گنجد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید