شماره ٢٧: در کوى خرابات، کسى را که نياز است

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در کوى خرابات، کسى را که نياز است
هشيارى و مستيش همه عين نماز است
آنجا نپذيرند صلاح و ورع امروز
آنچ از تو پذيرند در آن کوى نياز است
اسرار خرابات بجز مست نداند
هشيار چه داند که درين کوى چه راز است؟
تا مستى رندان خرابات بديدم
ديدم به حقيقت که جزين کار مجاز است
خواهى که درون حرم عشق خرامي؟
در ميکده بنشين که ره کعبه دراز است
هان! تا ننهى پاى درين راه ببازى
زيرا که درين راه بسى شيب و فراز است
از ميکده ها ناله دلسوز برآمد
در زمزمه عشق ندانم که چه ساز است؟
در زلف بتان تا چه فريب است؟که پيوست
محمود پريشان سر زلف اياز است
زان شعله که از روى بتان حسن تو افروخت
جان همه مشتاقان در سوز و گداز است
چون بر در ميخانه مرا بار ندادند
رفتم به در صومعه، ديدم که فراز است
آواز ز ميخانه برآمد که: عراقى
در باز تو خود را که در ميکده باز است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید