شماره ٥٧٦: از بس که خوش عنان است سيلاب زندگانى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
از بس که خوش عنان است سيلاب زندگانى
خار و خسى است پيشش اسباب زندگانى
از سرگذشتگان را در عالم شهادت
تيغ خم تو باشد محراب زندگانى
چون آب زندگانى در ظلمت است پنهان؟
دل را سيه نسازد گر آب زندگانى
جان هواپرستان با باد همعنان است
باشد حباب کم عمر در آب زندگانى
تا از کتان هستى يک رشته تاب باقى است
در زير ابر باشد مهتاب زندگانى
در بحر نيستى بود آسوده کشتى ما
سرگشته ساخت ما را گرداب زندگانى
غير از سياهى داغ رنگ دگر ندارد
آيينه سکندر از آب زندگانى
بى چشم زخم فرش است در ديده هاى حيران
بيداريى اگر هست در خواب زندگانى
چون شکرست شيرين زهر اجل به کامش
نوشيده است هر کس خوناب زندگانى
طومار زندگى را طى مى کند به يک شب
از شمع ياد گيريد آداب زندگانى
از باده توبه کردن مشکل بود وگرنه
سهل است دست شستن از آب زندگانى
انديشه تزلزل در عالم فنا نيست
بر جان هميشه لرزد سيماب زندگانى
از آب تلخ گردد عرض حيات افزون
گرطول عمر افزود از آب زندگانى
شد هر که چون سکندر آيينه سد راهش
لب تشنه باز گردد از آب زندگانى
تا چون حباب بى مغز دلبسته هوايى
در پرده حجابى از آب زندگانى
با کوه درد و محنت خوش باش کز گرانى
صائب شود سبکسير سيلاب زندگانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید