شماره ٥٤٢: اى غافلى که در پى دينار مى روى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اى غافلى که در پى دينار مى روى
آخر ز سکه در دهن مار مى روى
حسن مجاز را به حقيقت گزيده اى
غافل مشو که روى به ديوار مى روى
از غفلت تو پير مغان در کشاکش است
مى در پياله دارى و هشيار مى روى
خارى است خار غصه که در پا نمى خلد
تا پا برهنه بر سر اين خار مى روى
از آفتاب ديده بد نور مى برد
اى ماه خانگى چه به بازار مى روي؟
در قلزمى که کام نهنگ است هر صدف
غواص نيستى و نگونسار مى روى
چشمت به نور شمسه ايوان عقل نيست
از ره به رزق طره دستار مى روى
آب حيات آتش افسرده، دامن است
چندين ز حرف سرد چه از کار مى روي؟
در آستان خانه خود خاک مى شوى
از خود برون چنين که گرانبار مى روى
صائب چه نشائه بود که چون چشم دلبران
مست آمدى به عالم و بيمار مى روى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید