شماره ٣٤٨: ز مطلب در حجابى تا نظر بر مدعا دارى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ز مطلب در حجابى تا نظر بر مدعا دارى
نگردى آشناى خويش تا يک آشنا دارى
گهى از آسمان دارى شکايت، گاه از انجم
به دريا برنمى آيي، جدل با ناخدا دارى
گل بى خار مى گردد اگر دورافکنى از خود
همان خارى که در پيراهن از نشو و نما دارى
تامل راه ناهموار را هموار مى سازد
خطر دارى ز راه راست تا سر در هوا دارى
ازان چون طاير يک بال کوتاه است پروازت
که دستى بر کمر از ناز و دستى در دعا دارى
گهى از بحر گوهر، گاه از کان لعل مى جويى
نمى دانى درين يک مشت گل پنهان چها دارى
ز گل نعل سفر دارد در آتش خاک اين گلشن
تو از شبنم درين بستانسرا چمن وفا دارى
در اول گام خواهى پشت پا زد سايه خود را
اگر دانى که چون راه درازى پيش پا دارى
به مقدار تعلق بر تو آفت دست مى يابد
خطر از آتش سوزان به قدر بوريا دارى
عبث خون مى خورم، بيهوده بر سر خاک مى ريزم
تو با آن حسن بى پروا کجا پرواى ما داري؟
نبينى روى ظلمت در شبستان فنا صائب
اگر گم کرده راهان را چراغى پيش پا دارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید