شماره ٢٩٤: نيست نقشى دلپذير عشق غير از سادگى
نيست نقشى دلپذير عشق غير از سادگى
پيش صاحب فن نباشد فن به از افتادگى
از سر بى حاصلان دست حوادث کوته است
جامه فتح است سرو باغ را آزادگى
آب شد روى زمين از سجده هاى گرم من
چون تواند موم، کردن برق را سجادگي؟
قطره نيسان که باشد، شبنم افسرده کيست؟
تا زند پيش سرشکم لاف مردم زادگى
با چنين بختى که از دريا خبر مى آورد
مژده وصل تو باور مى کنم از سادگى
قطع اميد ز مآل ساده لوحى چون کنم؟
مشرق خورشيد شد آغوش صبح از سادگى
نيست صائب چرخ مينا رنگ مرد جنگ ما
با نفس آيينه مى گردد طرف از سادگى
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
نظرات نوشته شده