شماره ٢٧٣: مى کند تن هم دل بى تاب را گردآورى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
مى کند تن هم دل بى تاب را گردآورى
مشت خاکى گر کند سيلاب را گردآورى
عشق هم در پرده ناموس مى ماند نهان
از کتان آيد اگر مهتاب را گردآورى
پنجه مژگان عنان اشک نتواند گرفت
رعشه دارى چون کند سيماب را گردآوري؟
نافه خونين جگر بيهوده مى پيچد به خويش
نيست ممکن بوى مشک ناب را گردآورى
پهن شد در دامن صحرا فغانم، گرچه من
چون جرس کردم دل بى تاب را گردآورى
در خطرگاهى که سر بايد گرفتن با دو دست
مى کنند اين غافلان اسباب را گردآورى
لب ببند از گفتگوى پوچ مانند حباب
چون صدف کن گوهر سيراب را گردآورى
گرد دل گشتن بود شيرازه صاحبدلان
مى کند سرگشتگى گرداب را گردآورى
رشته جان بيشتر زين تاب پيچيدن نداشت
چون گره کرديم پيچ و تاب را گردآورى
مى کند چون کوزه لب بسته، هر کس شد خموش
در خم گردون شراب ناب را گردآورى
از سپهر تنگ چشم اميد بخشايش خطاست
مى کند غربال اينجا آب را گردآورى
هر که در آزادگى ثابت قدم شد، مى کند
چون صنوبر صد دل بى تاب را گردآورى
گر چنين خواهد شدن عمامه واعظ بزرگ
همچو گنبد مى کند محراب را گردآورى
دست و پا گم مى کند از جلوه مستانه اش
من که کردم بارها سيلاب را گردآورى
کرد شمع زير دامن خط فروغ حسن را
شب کند خورشيد عالمتاب را گردآورى
آدمى را در نظرها آبرو دارد عزيز
چون گهر کن زينهار اين آب را گردآورى
صبح شد، هنگام بيدارى است، چشمى باز کن
تا کى از مژگان نمايى خواب را گردآوري؟
حسن هر جايى است، در يک جا نمى گيرد قرار
مى کند روزن عبث مهتاب را گردآورى
ايمن از صرصر بود صائب چراغ دولتش
هر که در دولت کند احباب را گردآورى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید