شماره ٢٤٨: کشد گر به صورت ز دل صد زبانه

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
کشد گر به صورت ز دل صد زبانه
به معنى بود نور آتش يگانه
مکن روى در قبله بى صدق نيت
که رسوا کند تير کج را نشانه
برون آى از جسم خاکى به همت
که دريا شود تنگ ظرف از کرانه
به وصل هدف مى رسد دوربينى
که چون تير جسته است صاف از دو خانه
خوشا رهنوردى که چون صبح صادق
نفس راست چون کرد، گردد روانه
مشو بار روشن ضميران که گردد
ز يک تن پر از خلق آيينه خانه
تو آن روز برخيزى از خواب غفلت
که سازند اه جهانت فسانه
به دست تهى مى گشايم گرهها
ز کار سيه روزگاران چو شانه
فزون گشت غفلت ز موى سفيدم
رگ خواب من گشت اين تازيانه
بخواه آنچه مى خواهى از خاکساران
که خاک مرادست اين آستانه
حرام است مستى بر آن عندليبى
که خامش شود در خزان از ترانه
چه ترسانى از مرگ، آزاده اى را
که طبل رحيلش بود شاديانه
که خرسند مى شد به فقر و قناعت؟
نمى بود اگر انقلاب زمانه
ز نعمت تهى چشم سيرى ندارد
شود دام را حرص افزون ز دانه
گشايش گر از بستگى چشم دارى
منه پا برون چون در از آستانه
مرو بى تکلف به مهمانسرايى
که پاى تکلف بود در ميانه
نسوزى اگر خويش را چون سمندر
چه حاصل ز خار و خس آشيانه
ز استادن آب روان سبز گردد
مجو چون خضر هستى جاودانه
سعادت به پرواز بسته است صائب
هما کم ز جغدست در آشيانه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید