شماره ٢١٤: در جسم خاکسار مرا جان سوخته

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در جسم خاکسار مرا جان سوخته
باشد سفال تشنه و ريحان سوخته
چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را
تر مى کنم به خون جگر نان سوخته
تخمى که سوخت سبز نگردد ز نوبهار
از مى چگونه تازه شود جان سوخته؟
خيزد نفس ز سينه گرمم به رنگ آه
خاکسترست گرد بيابان سوخته
از مرگ فارغند حريفان پاکباز
آتش چه مى کند به نيستان سوخته؟
از خاک پاى سوختگان است سرمه ام
بينايى شرر بود از جان سوخته
چون داغ لاله است زمين گير آه من
از دل به لب نمى رسد افغان سوخته
جان تازه شد ز سينه بى آرزو مرا
گلزار رهروست بيابان سوخته
صائب ز خوان نعمت الوان نوبهار
قانع شدم چو لاله به يک نان سوخته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید