شماره ٢٠٣: به صد دليل نرفتن ره خداى که چه؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
به صد دليل نرفتن ره خداى که چه؟
به صد چراغ نديدن به پيش پاى که چه؟
گذشته اند ز چه بى عصا سبکپايان
تو مى روى به ته چاه با عصاى که چه؟
ز برق و باد سبق مى برند گرمروان
فتاده اى تو به دنبال رهنماى که چه؟
ز آفتاب شود پخته هر کجا خامى است
تو مى دوى ز پى سايه هماى که چه؟
ز ابر قطره به دريا رساند گوهر خويش
تو چون حباب کنى خانه را جداى که چه؟
قضا نتيجه کردارهاى باطل توست
تو ساده لوح کنى شکوه از قضاى که چه؟
چو سرو جامه آزادگان يکى باشد
تو هر دو روز بدل مى کنى قباى که چه؟
قرارگاه تو در زير خاک خواهد بود
تو مى برى به فلک پايه بناى که چه؟
گداى کوچه عشق است چرخ ازرق پوش
تو دست کفچه کنى پيش اين گداى که چه؟
ترا که بهره اى از نوش نيست غير از نيش
همى ز شهد لبالب کنى سراى که چه؟
به گنجهاى گهر زخم عشق ارزان است
تو مى کنى طمع از عشق خونبهاى که چه؟
ترا که در سر هر مو گرهگشايى هست
چو زلف کار من افکنده اى به پاى که چه؟
ز سنگ لاله برآمد ز خاک سبزه دميد
برون ز پوست نيايى درين هواى که چه؟
جواب آن غزل است اين که گفت مختارى
غنى به کبر و به دل خواستن گداى که چه؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید