شماره ١٨٨: مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟
که از مستى ز دست شاخ گل پيمانه افتاده
ز آبادى نظر بر سنگ طفلان است مجنون را
وگرنه گنجها در گوشه ويرانه افتاده
در آن محفل که مى سوزم چو شمع از داغ ناکامى
مکرر آتش از پروانه در پروانه افتاده
نمى گردد ز جولان سختى ره سيل را مانع
عبث سنگ ملامت در پى ديوانه افتاده
درين درياى گوهر آن حباب سست بنيادم
که سيلابم به منزل از هواى خانه افتاده
ز فيض خاکسارى رزق من بى خواست مى آيد
که سيراب است هر خشتى که در ميخانه افتاده
زنم بر قلب لشکر چون علم خود را به تنهايى
به اين بى دست و پايى همتم مردانه افتاده
به چشمم آب مى گردد چو خورشيد از قدح امشب
ز رخسار که يارب عکس در پيمانه افتاده؟
ندارم يک نفس آرام در يک جا ز شوق او
سپند بى قرار من در آتشخانه افتاده
به قدر آنچه آن حسن غريب است آشنا با دل
نگاه آشنا در چشم او بيگانه افتاده
نبندد بر زمين چون نقش صائب ناله زارم؟
که ناقوس من از طاق دل بتخانه افتاده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید